واژههای «انحراف و زیغ»، «خرافه و اسطوره» و «بدعت» به چه معنا است؟ آیا با هم تفاوت دارند؟
به گزارش قرارگاه سایبری مجاهدان، انحراف، از نگاه دینی به معنای «خروج از حق و راه مستقیم دین» است.
خرافه، عبارت است از: عقاید باطل و بیاساس یا عمل نامعقول که به کلی خلاف منطق و واقعیات میباشد.
بدعت، به معنای نسبت دادن چیزی به قصد اینکه جزء دین است، در حالیکه در واقع مطابق با هیچیک از دستورات کلی دین و شریعت نباشد.
خرافه و بدعت زیر مجموعه انحراف هستند؛ چون بهطور کلی خرافه و بدعت، انحراف و کجروی از راه حق و صراط مستقیم الهی است. اما هر انحرافی، بدعت در دین یا خرافه نیست. با این حال؛ در بسیاری از موارد در کتابهای دینی هر سه واژه کنار هم و یا بهجای یکدیگر استفاده میشوند.
پاسخ تفصیلی
۱. انحراف: در لغت به معنای میلکردن و برگشتن و کج رفتن[۱] است. واژهای که مترادف با معنای انحراف است، کلمه «زَیغ» است که در قرآن به معنای انحراف از حق به واسطه قلب و چشم آمده است.[۲]
انحراف از منظرهای چندی تعریف شده است؛ بعضی از منظر حقوقی بدان نگریسته و آنرا اینگونه تعریف کردهاند:
«عملی که به وسیله قانون منع شده و مرتکب آن طبق قانون کیفر میبیند».[۳] اینان چون به قانون و کیفر بیشتر توجه نشان میدهند اسم آنرا «جُرم» گذاشتهاند.
جامعهشناسان با نگاه جامعهشناختی انحراف را اینگونه تعریف کردهاند:
«رفتار فردی یا گروهی که با الگوها و هنجارهای جامعه وی انطباق ندارد».[۴] و یا «رفتار شکننده هنجار».[۵]
از نگاه دینی میتوان آنرا «مخالفت با دستورات الهی» و «انحراف از حق و راه مستقیم دین»[۶] تعریف کرد.
این تعریفهای گوناگون نشانه تفاوت معیارها برای سنجش پدیده انحراف و کجروی است. در دیدگاه حقوقی معیار و مقیاس کجروی نسبت به «قانون» است؛ قطع نظر از اینکه قانون عادلانه و مطلوب باشد، یا ظالمانه و نامطلوب.
از نگاه جامعهشناسی، معیار ارزیابی یک رفتار، «نوع رابطه آن با هنجارها و قواعد زندگی اجتماعی» است. باز اعم از اینکه هنجارها در ذات خود خوب باشند یا بد. از اینرو، برخی جامعهشناسان انحراف را به دو شاخه مثبت و منفی تقسیم کرده و گفتهاند:
«انحرافات مثبت، هنگامی است که فردی با اطلاع و وقوف کامل از حدود ارزش و اعتبارات حاکم، پا فرا میگذارد و خود ارزش و اعتبارات نوی که برتر از ارزشهای پیشین است میآفریند… انحرافات منفی بر عکس انحرافات مثبت میباشد، بدینسان که فرد یا گروهی از نظام ارزشهای جامعه تجاوز میکند و خود نظامی میآفریند که از نظر اطرافیان وی در درجه پستتری از نظام حاکم قرار میگیرد».[۷]
از دیدگاه اخلاقی معیار ارزیابی کجروی و راست روی بستگی دارد به اینکه مقصود از «پسند» را چه بدانیم؛ اگر مقصود از آن پسند مردم باشد، این بر میگردد به همان معیار جامعهشناختی؛ چون هنجارها در حقیقت تجلّی عینی میان پسندها و ارزشهای مردم است. و اگر مقصود از «پسند»، مقبولیت وجدان باشد در این صورت معیار «وجدان» خواهد بود.
امّا از منظر دینی معیار تعیین رفتار در ظاهر، «تکلیف الهی» است، و از آنجا که تکالیف الهی همیشه معطوف به کمال انسان است، در حقیقت معیار ارزیابی «کمال واقعی» انسان است که نماد آن در اصطلاح قرآنی «عبودیت» نامیده میشود.
از این نکته میتوان نتیجه گرفت که تعریف دینی و قرآنی از «انحراف» اوّلاً اختصاص به رفتار ندارد؛ کج اندیشی و کج باوری را نیز در بر میگیرد. و ثانیاً در ساحت رفتار نیز با تعریفهای حقوقی و جامعهشناختی کاملاً مترادف نیست، بلکه به اصطلاح منطقیان میان آنها نسبت «عامین من وجه» است؛ بعضی رفتارها هنجارشکنانه یا ضد قانون است و به همین دلیل از منظر جامعهشناختی یا حقوقی انحراف و کجروی شمرده میشود، امّا ممکن است ضد عبودیت نباشد و از نظر قرآن انحراف تلقی نشود. و بر عکس ممکن است برخی رفتارها ضد عبودیت و مخالف دستور الهی باشد و از نظر قرآن مصداق انحراف باشد، امّا با هنجارها یا قانون جامعه ناسازگار نباشد. البته زمینههای مشترکی نیز وجود دارد که هم از نظر معیار قرآنی و هم معیارهای حقوقی یا جامعهشناختی مصداق و نمونه انحراف و کجروی بهشمار آید؛ مانند سرقت و قتل و تجاوز به حقوق مسلّم دیگران.
از مقایسه یادشده این نتیجه بهدست میآید که انحراف از دیدگاه قرآن یک پدیده نسبی نیست؛ چون معیار بازشناسی و جداسازی انحراف از استقامت یا کجروی از راستروی یک امر مطلق است، حال آنکه بر مبنای دیدگاههای دیگر، انحراف یک پدیده نسبی است که به لحاظ زمان، مکان، فرهنگ و ارزشهای یک جامعه متفاوت میشود. ممکن است در یک زمان یا در یک مکان یا بر اساس یک سلسله ارزشهای پذیرفته شده موجود، رفتاری انحراف به حساب آید، امّا زمانی دیگر یا مکانی دیگر یا بر اساس ارزشهای جامعه دیگر، مصداق انحراف تلقّی نشود.[۸]
۲. خُرافه: در لغت به معنای سخنان بیهوده، عقاید بیبنیان و مطالب موهوم است.[۹] این لغت اعم از واژه اسطوره و اساطیر است؛ چون اساطیر به معنای افسانههایی است که واقعیت ندارد، چنانکه در قرآن نیز این واژه به همین معنا بهکار رفته است.[۱۰] در حالیکه لغت خرافه یا خرافات، به مطلق مطالب موهوم و بیاساس اطلاق میگردد.
بنابراین، خرافات عبارت است از: عقاید باطل و بیاساس یا عمل نامعقول که به کلی خلاف منطق و واقعیات است.[۱۱]
۳. بدعت: در لغت به معنای کار نو و بیسابقه است.[۱۲] و در اصطلاح شرعی به معنای نسبت دادن چیزی به قصد اینکه جزء دین است[۱۳] و یا از روی عمد و علم،[۱۴] در حالی که در واقع مطابق با هیچیک از دستورات کلی دین و شریعت نباشد.[۱۵]
درباره اشتراک و اختلاف انحراف، بدعت و خرافه با یکدیگر باید گفت؛ اینها از این جهت که خلاف دین هستند،[۱۶] با هم اشتراک دارند. اما خرافه و بدعت زیر مجموعه انحراف هستند؛ چون بهطور کلی خرافه و بدعت، انحراف و کجروی از راه حق و صراط مستقیم دین است. اما هر انحرافی، بدعت در دین یا خرافه نیست.
با این حال؛ در بسیاری از موارد در کتابهای دینی هر سه واژه کنار هم و یا بهجای یکدیگر استفاده میشوند.
[۱]. لغتنامه دهخدا، واژه «انحراف»؛ همچنین نک: صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج ۳، ص ۸۲، بیروت، عالم الکتاب، چاپ اول، ۱۴۱۴ق؛ ابن فارس، أحمد، معجم مقاییس اللغة، ج ۲، ص ۴۲ – ۴۳، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق..
[۲]. نک: قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ۳، ص ۱۹۴ – ۱۹۵، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش.
[۳]. شیخاوندی، داور، جامعه شناسی انحرافات، ص ۴۸، تهران، نشر مرندیز ، ۱۳۷۳ش.
[۴]. همان، ۳۷.
[۵]. سلیمی، علی، داوری، محمد، جامعه شناسی کجروی، ص ۲۲۲، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۰ش؛ نیز نک: مساواتی آذر، مجید، آسیب شناسی اجتماعی ایران و جامعه شناسی انحرافات، ص ۴ – ۹، تبریز، نوبل، ۱۳۷۴ش.
[۶]. نک: مدرسی، سید محمد تقی، من هدی القرآن، ج ۹، ص ۴۵۵، تهران، دار محبی الحسین، چاپ اول، ۱۴۱۹ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ۸، ص ۴۴ – ۴۵، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ش؛ خمینی، تفسیر القرآن الکریم، ج ۲، ص ۷۹، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، چاپ اول، ۱۴۱۸ق.
[۷]. شیخاوندی، جامعه شناسی انحرافات، ۴۰٫
[۸]. نک: مظلومان، رضا، جرم شناسی، ص ۳۴ – ۴۳، نشر دانشگاه تهران، ۱۳۵۶ش؛ فرجاد، محمدحسین، آسیب شناسی اجتماعی و جامعه شناسی انحرافات، ص ۸۱، تهران، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، ۱۳۷۸ش؛ جامعه شناسی کجروی، ص ۱۳۴ ـ ۱۴۸.
[۹]. فرهنگ دهخدا، ج ۷، ص ۹۶۴، واژه «خرافه».
[۱۰]. انفال، ۳۱؛ انعام، ۲۵؛ مؤمنون، ۸۳.
[۱۱]. نوری، یحیی، اسلام و عقاید و آراء بشری، ص ۴۸۰، تهران، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی، ۱۳۵۷ش.
[۱۲]. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، ج ۳، ص ۱۱۸۴، بیروت، دار العلم للملایین، چاپ اول، ۱۴۱۰ق؛ واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۱۱، ص ۸، بیروت، دار الفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
[۱۳]. میرزای قمّی، ابو القاسم بن محمد حسن، غنائم الأیام فی مسائل الحلال و الحرام، ج ۱، ص ۲۷۷، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۴۱۷ق؛ موسوی قزوینى، سید على، الاجتهاد و التقلید (التعلیقة على معالم الأصول)، ص ۲۳۷، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ اول، ۱۴۲۷ق.
[۱۴]. طباطبایی حائری، سید علی، ریاض المسائل، ج ۸، ص ۱۷۵، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۱۸ق؛ طباطبایی حائری، سید محمد مجاهد، کتاب المناهل، ص ۷۴۱، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، بیتا.
[۱۵]. نک: «معنا و ملاک بدعت»، سؤال ۱۳۲۴؛ «بدعت و ملاک آن»، سؤال ۱۸۷۸.
[۱۶]. نک: «آفات دین»، سؤال ۱۶۰۵.
منبع : اسلام کوئست
